علویان طبرستان

از دانشنامه‌ی اسلامی

مهم‌ترین نکته به عنوان مقدمه تشکیل دولت علویان در ایران، بحث از ورود سادات یعنى افراد وابسته به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق امام على علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها به ایران است. این مهاجرت، از همان قرن نخست هجرى آغاز شد و در نیمه‌هاى قرن دوم هجرى، سرعت گرفت. در اواخر قرن دوم و تا قرن سوم، گروه ‌هاى زیادى از سادات در شهرهاى مختلف ایران از جمله قم، رى، اصفهان و گرگان در کنار سایر قبایل عربى مهاجر زندگى مى‌کردند.

علل مهاجرت سادات به ایران

چند دلیل براى مهاجرت سادات به ایران وجود داشت. نخست آن که آنها هم مانند سایر اعراب به دنبال زندگى بهترى بودند و مهاجرت به ایران را براى رسیدن به چنین هدفى مناسب مى ‌دیدند. مهم آن بود که آنان به دلیل محبوبیتى که به عنوان نواده پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند، از سوى مسلمانان با استقبال بیشترى روبرو مى‌شدند.

دلیل دوم آن نیز این بود که در دوره اموى و عباسى، آنها در عراق و حجاز امنیت نداشتند. از زمان منصور عباسى که سرکوبى علویان را با شدت دنبال مى ‌کرد، علویان به اجبار به هر سوى مى ‌گریختند. در این زمان ایران هم محل مناسبى براى آنها بود.

از سوى دیگر، علویان در زندگى مذهبى خود انسان‌هاى پرهیزگارى بودند و به همین دلیل، مردم به آنها احترام مى ‌گذاشتند. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان مى‌نویسد: به هر وقت ساداتى را که به نواحى ایشان نشسته بودند، مى ‌دیدند، زهد و علم و ورع ایشان را اعتقاد مى ‌کردند و مى ‌گفتند: آنچه سیرت مسلمانى است با سادات است.

یکى از ویژگى‌هاى این خاندان، آن بود که در برابر عباسیان ادعاى خلافت داشتند، در حالى که سایر قبایل عربى چنین ادعایى نداشتند. این مسأله براى جریان‌هایى که با عباسیان مخالف بودند، بسیار اهمیت داشت. آنها در جستجوى رهبرانى بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسیان مشروعیت بخشند.

طبعاً پذیرفتن علویان به عنوان رهبر، قدم مهمى براى جلب حمایت توده‌هاى مردم در این مبارزات مى ‌شد. این مسأله سبب حساسیت حکومت‌هاى وابسته به خلافت نسبت به علویان بوده و در بسیارى از موارد به آزار و اذیت علویان منتهى مى‌شد.

به هر روى، مهاجرت سادات به ایران از جهت سیاسى و اجتماعى تأثیر مهمى در ایران داشت. خواهیم دید که در قرون بعد، سادات در هر شهر نقیبى ویژه خود داشتند و به عنوان شریف، رئیس یا صدر در تحولات اجتماعى و سیاسى شهر، نقش مهمى بر عهده داشتند.

از جمله شهرهایى که شمار زیادى علوى در آن زندگى مى‌کرد، شهر رى بود. از آثار بر جاى مانده از مهاجرت سادات به آن، مرقد حضرت عبدالعظیم حسنى علیه السلام است که در نیمه قرن سوم هجرى در این شهر درگذشت. اصولاً شمار علویان ساکن این شهر فراوان بوده است.

تشکیل دولت علوى

بخش شرقى طبرستان، به ویژه گرگان در زمان خلافت عمر و عثمان بدست مسلمانان فتح شد، اما بخش غربى آن، دیرزمانى گذشت تا به مرور با مسلمانان کنار آمد. حتى در همین دوران، امیران محلى تا قرن‌ها قدرت را در اختیار داشتند. در قرن اول و دوم، بسیارى از ساکنان گرگان از اعراب بودند. فهرستى از مساجد این شهر که در قرن چهارم شمارش شده، همه به نام قبایل عربى است مانند مسجد ازد، مسجد عبد قیس و مساجد دیگر.

زمانى که طاهریان، خراسان را داشتند، طبرستان نیز تحت سیطره آنان درآمد. این‌ از زمانى بود که مازیار، در پى کوشش براى احیاى آیین باستانى ایران بود. وى بدست عبدالله بن طاهر اسیر و بساط حکومت وى برچیده شد. از آن پس امیران طاهرى و نمایندگان آنها، بر این سرزمین حکمرانى مى‌کردند.

در سال ۲۵۰ جرقه تشکیل دولت علوى در طبرستان زده شد. این جرقه، رویدادى بود که ریشه در تحولات پیشین داشت. عاملان طاهرى در طبرستان به مردم ستم مى‌کردند و به تدریج خشم مردم را برمى‌انگیختند. شخصى با نام جابر بن هارون نصرانى، زمین‌هاى بى‌مالک دیلم و گیلان را به نام امیر طاهرى به تصرف درمى‌آورد. این رخدادها زمینه یک شورش را فراهم کرد.

دو برادر با نام محمد و جعفر فرزندان رستم ـ که به نظر مى‌رسد پدرشان از آیین زرتشتى بریده و مسلمان شده بود ـ نفوذ چشمگیرى در این ناحیه داشتند. آنها یکى از علویان مقیم طبرستان ـ محمد بن ابراهیم ـ را به یارى خواستند. وى گفت که شخص قوى‌ترى را مى‌شناسد که بهتر مى‌تواند آنها را رهبرى کند. او حسن بن زید علوى را که در شهر رى اقامت داشت، به آنان معرفى کرد. آنها همراه با نامه‌اى از آن علوى به سوى حسن بن زید رفتند و او را به طبرستان دعوت کردند. وى دعوت را پذیرفت و وقتى به طبرستان آمد، همه مردم آن ناحیه، از چالوس تا رویان و مازندران را آماده بیعت با خود دید و به گفته ابن اسفندیار: "جمله مردم طبرستان، بیعت قبول کردند."

بدین ترتیب همه چیز براى ایجاد یک شورش بر ضد طاهریان فراهم شده بود. پیش از این اشاره کردیم که طاهریان با کشتن یحیى بن عمر علوى در کوفه، زمینه دشمنى میان خود و علویان را فراهم کرده بودند.

حسن بن زید بنیادگذار دولت علوى

آغاز قیام حسن بن زید ملقب به داعى اول یا داعى کبیر در سال ۲۵۰ هجرى بود. وى در نخستین اقدام، شهر آمل را به تصرف خود درآورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهریان را از آنجا فرارى داد. قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود. سلیمان بن بن عبدالله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى که مرکز امارتش بود، بیرون آمد.

در زمان وقوع جنگ، بسیارى از شورشیان وارد شهر شدند. سلیمان که وضع را چنین دید به سوى گرگان گریخت. حسن بن زید پس از تصرف این دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد که آن شهر نیز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاکم شد. اندکى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بیرون رانده شد، اما بار دیگر شهر به تصرف علویان درآمد.

این حوادث سریع، سبب شد تا مستعین عباسى سخت وحشت کند. علویان، رقیب اصلى عباسیان بودند و پیروزى آنها، برخلاف پیدایش دولت طاهرى یا صفارى، به گونه‌اى بود که مى ‌توانست اساس خلافت عباسى را از میان ببرد. وى سپاهى به غرب ایران فرستاد تا مانع از پیشروى حسن بن زید بدان سوى شود. او از محمد بن عبدالله بن طاهر، امیر خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زید بایستد.

حمایت‌هاى مردمى از حسن بن زید، سبب شد تا وى پایگاه محکمى در طبرستان بدست آورد، اما روشن بود که دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‌نشست. در سال ۲۵۵ مفلح ترکى، یکى از فرماندهان نظامى عباسیان به طبرستان حمله کرد و سپاه حسن بن زید را شکست داد، اما از آنجا که وى نتوانست در طبرستان بماند به سرعت به عراق بازگشت.

درست در همین سال‌ها، علویان فراوانى در گوشه و کنار ممالک اسلامى سر به شورش برداشتند. گذشت که صاحب الزنج نیز به عنوان علوى در بصره شورید و براى سال‌ها، افکار عباسیان را به خود مشغول داشت.

حسن بن زید در سال ۲۵۷ به گرگان حمله کرد و این شهر را از تصرف طاهریان خارج کرده بر قلمرو خود افزود. گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از میان رفته است. به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهریان، ضربه مالى سختى را بر این دولت وارد کرد. به دنبال همین ضعف بود که صفاریان در اندیشه استیلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاریان به طبرستان باز شد.

زمانى که یعقوب صفارى نیشابور را به تصرف درآورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقیب دشمن خود عبدالله سگزى، راهى طبرستان شد. این اقدام یعنى حمله به علویان، مى ‌توانست خلیفه بغداد را نیز که پس از بر افتادن طاهریان، نگران اوضاع بود، نسبت به یعقوب امیدوار کند.

یعقوب در سال ۲۶۰ هجرى با سپاه علویان درگیر شد و آنها را شکست داده و وارد سارى و آمل شد. حسن بن زید، به دیلم که پناهگاه بسیار مناسبى بود، گریخت. یعقوب، خراج یک سال را به زور از مردم گرفت و به تعقیب حسن پرداخت. ورود وى به این منطقه همزمان با فرود باران‌هاى مداوم چهل روزه‌اى شد که او را سخت اسیر خود کرد. وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسیارى از نیروهایش، مجبور به رهاکردن منطقه و بازگشت از آن شد.

بدین ترتیب طبرستان براى مدتى قریب بیست سال در اختیار حسن بن زید بود. در طى این مدت، یک بار در سال ۲۶۲ و بار دیگر در سال ۲۶۶، احمد بن عبدالله خجستانى به جنگ حسن بن زید آمد، اما کمک مردم جرجان به حسن سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.

عملکرد حسن بن زید

حسن بن زید علوى، فردى قوى و در برخورد با مخالفان دولت و مذهب خود، بسیار سخت بود. وى در عین وفادارى به آرمان‌هاى خود، روش‌هاى سختى را براى از میان برداشتن مخالفان بکار مى‌بست، در عین حال به دلیل آن که در این قبیل کارها، انگیزه‌هاى شخصى به نظر نمى ‌آمد، مخالفتى با اقدامات او صورت نگرفت، به عکس، منابع تاریخى از حسن بن زید به عنوان فردى عادل و دادگر یاد کرده‌اند.

از جمله مخالفان وى، عباسیان و طرفداران آنها بودند. ابن اسفندیار مى ‌نویسد: حسن بن زید، هر آفریده را که هوادار مسودین ـ سیاه جامگان، عباسیان ـ بود، به عقوبت‌ها مى ‌کشت و ملامت‌ها مى ‌کرد تا دل‌هاى مردم، چنان هراسان شد که جز طاعت و رضاى او فکرتى نماند.

حسن از نظر مذهبى بر مذهب زیدیه بود. این مذهب، امام فکرى و سیاسى خود را زید بن علی بن الحسین علیه السلام مى ‌دانست که در سال ۱۲۲ هجرى بر ضد امویان در کوفه شورید. پیروان وى، بسیار انقلابى بودند و امام را کسى مى ‌دانستند که فاطمى باشد، شمشیر قیام به دست گیرد و با دشمن مبارزه کند.

حسن ضمن دستورالعملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‌و به دستورهاى فقهى که صادر مى ‌کند، عمل کنند. برخى از این دستورات عبارت بودند از: عمل به کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه و آله، اعتقاد به برترى امام على علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبیه، گفتن حى على خیرالعمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز و چند نکته دیگر.

به دنبال این اقدامات، او بر ناصبیان که دشمنان امام على علیه السلام بوده و از بقایاى حزب اموى بودند، سخت مى ‌گرفت. وقتى عالم محدثى در گرگان متهم شد که از ناصبیان است، او را آن اندازه زندان کرد که در آنجا درگذشت. وى با برخى از چالوسیان نیز که همدلى با یعقوب کرده بودند، برخورد سختى کرده و اراضى آنها را در اختیار مردمان دیلم گذاشت.

محمد بن زید داعى کوچک

حسن بن زید، برادرش محمد را به عنوان جانشین خود معین کرد و براى او بیعت گرفت. محمد بن زید را داعى صغیر نامیدند. وى با دشوارى ‌هاى فراوانى روبرو بود. نخست آنها، درگیر شدن با داماد داعى کبیر، یعنى ابوالحسین بود که با زحمت توانست او را آرام کرده آمل را از دست وى خارج کند، اما دشمنان خارجیش فراوان بودند. از یک سو صفاریان، از سوى دیگر رافع بن هرثمه، از امراى وابسته به طاهریان و از سوى دیگر اذکوتگین از فرماندهان ترک.

با حمله این فرمانده ترک در سال ۲۷۱، شکست سختى بر نیروهاى محمد بن زید وارد آمده رى از دستش بیرون رفت. از سوى دیگر، رافع بن هرثمه در سال ۲۷۵ به جرجان حمله کرد و آن را تصرف نمود. داعى از طبرستان خارج شد و به دیلم پناه برد و در پناه قارن بن رستم از امراى محلى درآمد.

اندکى بعد، به سال ۲۷۹ زمانى که عمرو بن لیث به دشمنى با رافع برخاست، وى با داعى متحد شد و در جرجان و طبرستان به نام محمد بن زید خطبه خواند. این به معناى انکار خلافت عباسیان بود. چندى بعد رافع از برابر عمرو صفارى گریخت و در خوارزم به قتل رسید.

درگیرى‌هاى داخلى خراسان میان صفاریان و سامانیان، طبرستان را براى محمد بن زید آرام گذاشت. وى طى چندین سال، با آرامش در این ناحیه حکمرانى کرد و افزون بر آن، هر ساله اموال فراوانى را براى سادات مقیم عراق به بغداد مى‌فرستاد. با تصرف خراسان از سوى اسماعیل بن احمد سامانى در سال ۲۸۷، سامانیان با علویان هم مرز شدند. گفته‌اند که محمد بن زید، قصد خراسان کرد. اسماعیل از وى خواست تا در گرگان و طبرستان بماند. همین مسأله سبب لشکرکشى سامانیان به طبرستان شد. میان دو سپاه نبرد سختى درگرفت و ضمن آن، محمد بن زید کشته شد. ابن اثیر نوشته است: محمد بن زید شخصى ادیب و دانشمند بود و با مردم حسن سلوک داشت.

پس از کشته شدن محمد، طبرستان زیر سلطه سامانیان درآمد تا آن که بار دیگر، ناصر علوى در طبرستان قیام کرد.

شایسته یادآورى است که در همین روزگار، یحیى بن حسین ملقب به الهادى، در یمن قیام کرد و دولت علویان در صعده، یکى از شهرهاى مهم یمن استقرار یافت. آغاز تشکیل دولت وى به سال ۲۸۰ هجرى بوده و از همان زمان، مذهب زیدى در یمن انتشار یافت. بعدها میان زیدیان ایران در طبرستان و خراسان و زیدیان یمن، ارتباط فرهنگى مستمرى برقرار شد.

دولت ناصرکبیر

حسن بن على ملقب به اطروش و الناصر للحق ـ به اختصار ناصر ـ از عالمان و رهبران بلندپایه دولت علویان زیدى در طبرستان است. او به خاطر ضربه شمشیرى که در یکى از نبردها به سرش اصابت کرد ـ و یا به دلیل هزار تازیانه‌اى که رافع بن هرثمه بر او زده بود ـ ناشنوا گشته و به همین جهت، ملقب به اطروش بود. وى مذهب زیدى داشت و خود از فقیهان و متکلمان این گرایش مذهبى بود. از میان سه پسرش، ابوالحسین احمد شیعه امامى بود.

ناصر در رویدادهاى زمان محمد بن زید حضور داشت. پس از آن که سامانیان بر طبرستان مسلط شدند، امکان اقدامى نیافت. وى در طول سیزده سال در دیلم و گیلان به نشر اسلام مشغول بود. تا این زمان اسلام در گیلان انتشار چندانى نیافته و مردم بر آیین کهن خود بودند. بر اثر اقدامات وى و رفت و شد او در روستاهاى مختلف، شمار فراوانى از مردم این ناحیه به اسلام گرویدند. نوشته ‌اند: کسى در جبل و دیلم باقى نماند جز آن که به دعوت او به اسلام گروید.

در این زمان، شخصى با نام ابوالعباس عبدالله بن نوح بر طبرستان حکومت‌ مى‌کرد که مردم نیز از وى راضى بودند. پس از عزلش در سال ۳۰۱ بود که ناصر اقدام به دعوت مردم براى قیام کرد. وى امیر جدید طبرستان را که ابوالعباس صعلوک بود شکست داد و بر طبرستان تسلط یافت. این زمان بود که علم‌هاى سفید که نشانه علویان و شیعیان بود در همه طبرستان و دیلم و جرجان برپا گردید.

احمد بن اسماعیل سامانى که نمى ‌توانست شکست خود را در طبرستان بپذیرد، سپاهى فراهم کرد تا خود به طبرستان بیاید اما در لشکرگاه خود به دست تنى چند از غلامانش کشته شد.

یکى از فرماندهان ناصرکبیر، حسن بن قاسم، عموزاده او بود که بر وى شورید و ناصر را اسیر کرده به قلعه لاریجان فرستاد، اما چیزى نگذشت که ناصر بر اوضاع مسلط شد. او حسن را با کمال بزرگوارى بخشید و به حکومت جرجان گماشت. وى در جرجان از سوى ترکان محاصره شد، اما با شجاعت توانست از آنجا بگریزد و به آمل بیاید.

با آمدن وى به آمل، ناصر کبیر حکومت را به او سپرد و به نوشته ابن اسفندیار "ناصرکبیر، ترک ملک گفت و با خلایق به شریعت زندگانى پیش گرفت و از اطراف جهان براى استفاده پیش او آمدندى و اقتباس فنون علوم کردندى از فقه و احادیث و نظر و شعر و ادب."

ناصر به تاریخ ۲۵ شعبان سال ۳۰۴ درگذشت و مزارش براى چندین قرن زیارتگاه خاص و عام شد. وى عالمى برجسته بود و چندین کتاب درباره مسائل فقهى و اعتقادى تألیف کرد که گویا هیچ کدام آنها بر جاى نمانده است.

جانشینان ناصرکبیر و زوال دولت علویان

اشاره کردیم که حسن بن قاسم رهبرى دولت علوى را بدست داشت. نوشته ‌اند که وى "سیدى نیکوسیرت و عادل و عالم بود" و "مردم طبرستان به هیچ عهدى چندان امن و رفاهیت و عدل ندیدند که به ایام او و کفایت و سیاست او بیشتر از جمله سادات بود".

ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حکومت حسن را نپذیرفت و آمل را از وى گرفت. حسن بن قاسم به گیلان رفت. برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود. به همین دلیل باز حسن بن قاسم به حکومت طبرستان بازگشت. امراى محلى نیز مانند اسپهبد شروین و شهریار و ندامید پذیرفتند تا به وى خراج دهند. در این وقت گرگان نیز در اختیار ابوالحسین احمد فرزند دیگر ناصر بود. حسن بن قاسم با این ‌دو برادر گاه در توافق و گاه در مخالفت و جنگ بود.

مشکل دیگر، امراى محلى بودند که هر بار مى ‌کوشیدند تا یکى از این سه تن را بر ضد دیگرى یارى دهند. سامانیان در پى تصرف گرگان بوده و آنها نیز لشکرکشى‌هایى در این ناحیه داشتند. به طور معمول وقتى دشمن خارجى، یعنى سامانیان یا امراى آنها حمله مى‌کردند، داعى و فرزندان ناصر با یکدیگر متحد مى ‌شدند، اما وقتى از جنگ با آنان فراغت مى ‌یافتند، هر کدام با دیگرى به دشمنى برمى‌خاستند.

یکى از مهم‌ترین نبردها میان سیمجور دواتى امیر خراسان با علویان بود که به شکست علویان منجر شد. اندکى بعد، داعى موفق شد از دیلم و گیلان نیرویى به گرگان اعزام کرده و لشکر علوى توانست به فرماندهى ابوالحسین احمد، ترکان را از گرگان بیرون کند. به هر روى گرگان از آن احمد شد و آمل از داعى پس از دفع دشمن خارجى، باز فرزندان ناصر با داعى به جنگ پرداختند تا آن که وى از آمل گریخت و ابوالحسین احمد به امارت طبرستان رسید. او در ۲۹ رجب سال ۳۱۱ درگذشت و حکومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسید که برخوردى ظالمانه با مردم داشت، تا آنجا که به قول ابن اسفندیار "روزگار داعى را مردم به جان مى‌جستند". ابوالقاسم نیز سال بعد درگذشت.

ابن بار باز مردم دو قسمت شدند. بخش گرگان که در اختیار ماکان بن کاکى از امراى علویان بود، با اسماعیل فرزند ابوالقاسم جعفر که کودکى بیش نبود، بیعت کرد. اما مردم گیل و دیلم با ابوعلى محمد فرزند ابوالحسین احمد که در "نیکوسیرتى و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت"، بیعت کردند. "خلایق، عاشق خدمت و طاعت او بودند".

ابوعلى توانست بر ماکان فائق شده و به امارت طبرستان دست یابد. پس از درگذشت وى، مردم با برادرش ابوجعفر بیعت کردند. اندکى بعد ماکان بن کاکى، بار دیگر داعى حسن بن قاسم را از گیلان دعوت کرد و موفق شد تا آمل را از ابوجعفر بستاند. پس از آن بود که نصر بن احمد سامانى با لشکرى بیکران به طبرستان یورش برد. ناآشنایى سپاه وى به منطقه، سبب شد تا به دام افتاده و به اصرار از داعى خواستند تا اجازه بازگشت به آنان بدهد. داعى با گرفتن بیست هزار دینار اجازه بازگشت به سپاه سامانى را داد.

در این وقت به جز ماکان بن کاکى، اسفار بن شیرویه نیز وارد عرصه سیاسى طبرستان و خراسان شده، گاه با سامانیان و گاه با استفاده از برخى از رهبران علوى، حملاتى بر طبرستان داشت. در نبردى که در سال ۳۱۶ هجرى میان وى و داعى در نزدیکى آمل صورت گرفت، داعى و شمارى دیگر از طالبیان کشته شدند. قاتل داعى کسى جز مرداویج بنیادگذار سلسله زیارى نبود. با این حال، ماکان همچنان در صحنه سیاست طبرستان باقى ماند.

از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت تا مدت‌ها، شمارى از علویان امارت بخش‌هایى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند، اما حضور آل زیار در منطقه و پس از آن تسلط آل بویه مانع شد که دولت آنها بتواند، عظمت نخست خود را بدست آورد. بعد از آن نفوذ علویان در گیل و دیلم و طبرستان باقى ماند و میان آنها و امراى محلى، همواره ارتباط هاى صمیمانه‌اى وجود داشت و گاه با آنها به عنوان رهبران دینى و سیاسى، بیعت مى‌شد.

در مجموع سالهاى امارت علویان طبرستان به این صورت بود:

  • حسن بن زید/۲۵۰ ـ ۲۷۰
  • محمد بن زید/۲۷۰ ـ ۲۸۷
  • از سال ۲۸۷ تا ۳۰۱ طبرستان در دست سامانیان بود.
  • ناصر اطروش حسن بن على/۳۰۱ ـ ۳۰۴
  • حسن بن قاسم بن حسن/۳۰۴ ـ ۳۱۶
  • جعفر بن محمد بن حسن اطروش/۳۱۶ـ .

وضعیت مذهبى طبرستان در دوره علویان

چنانکه گذشت گرگان، نخستین شهرى بود که در این منطقه بدست مسلمانان فتح شد. از آنجا که گرگان به خراسان نزدیک بود و از زمان امویان در اختیار دولت اموى قرار داشت، بیشتر مردم آن ناحیه بر مذهب سنت بودند. با حضور علویان در منطقه، تشیع در جرجان نفوذ یافت و در قرن چهارم، مسجدى مختص شیعیان در جرجان وجود داشت که سهمى مؤلف کتاب تاریخ جرجان از آن یاد کرده است.

شمار علماى جرجانى تا قرن چهارم، نشانگر آن است که این شهر از مراکز مهم علمى ایران پس از شهرهایى مانند نیشابور، بخارا، اصفهان و رى بوده است. سنیان این دیار چندین گروه بودند. از نظر فقهى برخى شافعى و حنفى و از نظر اعتقادى برخى اهل حدیث و کسانى دیگر کرامى و نجارى و معتزلى بودند.

اما در آمل و سارى، تشیع رواجى کامل داشت. دلیل آن نفوذ علویان زیدى مذهب بود که سالها در این دیار حکمرانى کردند و مردم را با عقاید و فقه شیعه آشنا مى‌کردند. زیدیان در مباحث اعتقادى پیرو معتزله بودند. به هر روى سنیان نیز در طبرستان نفوذى داشتند، به ویژه که در دوره سامانى سخت از عقیده سنى تبلیغ مى‌شد.

یکى از علماى برجسته اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى، محمد بن جریر طبرى (م ۳۱۰) است. وى چندین کتاب تألیف کرد که از میان آنها، کتاب تاریخ الامم و الرسل و الملوک ـ معروف به تاریخ طبرى ـ و کتاب تفسیر او با عنوان جامع البیان فى تفسیر القرآن شهرت جهانگیر بدست آورد. او از کودکى به بغداد رفت و در آنجا با مذهب سنى انس گرفت و بر اساس همان مذهب، آثارش را نگاشت. وى در دانش فقه نیز مهارت کافى بدست آورد و مذهبى فقهى با نام مذهب جریریه بنیاد نهاد که تا یک صد سال بعد، پیروانى داشت. طبرى در اواخر عمر خود، به تشیع نزدیک شد و کتابى درباره درستى حدیث غدیر تألیف کرد.

یکى از ادباى معروف دنیاى اسلام در قرن چهارم، ابوبکر خوارزمى است که فرزند خواهر طبرى بوده و مذهب تشیع امامی داشت. نامه‌هاى ادبى فراوانى از این ادیب برجسته بر جاى مانده که تحت عنوان رسائل خوارزمى چاپ شده است.

به جز زیدیان، شیعیان امامى نیز در جرجان و آمل و سارى زندگى مى ‌کردند. ابوالحسین احمد، فرزند ناصر اطروش، امامى مذهب بود و ضمن اشعارى، به عقیده زیدیه حمله کرد. بعدها، به همان اندازه که از نفوذ زیدیان در طبرستان کاسته مى ‌شد بر پیروان عقیده امامى افزوده مى‌شد. در نواحى غربى گیلان، سنى مذهبان حنبلى زندگى مى‌کردند که اسلام آنها از ناحیه علویان نبود بلکه مبلغانى از آذربایجان یا به طور مستقیم از نواحى عراق بدان ناحیه آمده بودند.

نفوذ مذهبى علویان در جنوب طبرستان تا رویان و از آنجا تا قصران و شمیرانات، تهران فعلى و شهر رى ـ که مهم‌ترین شهر این منطقه بوده ـ مى‌رسیده است. بارها رى بدست علویان افتاد. همچنان که شمار زیادى از سادات در این شهر زندگى مى ‌کردند. شهر رى، یکى از مراکز اصلى تمدنى ایرانى قبل و بعد از اسلام بوده است. اهمیت جغرافیایى شهر رى از آن روى بود که حکم چهار راهى را میان خراسان، جبال و طبرستان و گیلان داشت.

منابع